برای برخی افراد، شبکهسازی (انسانی) صرفاً به معنای ملاقات، تشکیل جلسات و یا ارتباط با اشخاص جدید برای همکاری و مذاکره است. در این تعریف، شبکهسازی محدود به برقراری یک ارتباط تجاری بین دو طرف میباشد که در آن هر یک از طرفین در جستجوی منافعی برای خود هستند و حاصل این ارتباط یا به نوعی همکاری منجر میگردد و یاطرفین از برقراری ارتباط مجدد با یکدیگر منصرف می شوند. چنین تصوری باعث می شود تا از اهمیت شبکه سازی غافل شویم. این مقاله، تعریف گستردهتری برای شبکهسازی ارائه میدهد. در حقیقت شبکهسازی یک مهارت عمده و مهم در زندگی افراد فعال در کسب و کار است و از این مهارت میتوان در امور تجاری، سازمانی و یا شخصی استفاده نمود.
ایجاد شبکه تجاری چیست؟
شبکهسازی فقط دست دادن، معرفی کردن و شناساندن خـود به دیگران نیست، بلکه همه چیز مربوط میشود به حــضــور فــعـال، راسـتی و درستـی و اهتـمـام در بـر آوردن نـیـازهـای افراد. باید کارکنانی را در کنار هم جمع کنید که هــیچ گاه اجازه خروج از خط مشیهای تعیین شده را به خود ندهند.
در حقیقت چیزی که این کار را دلچسب و قابل توجه میکند، شباهت بسیار زیاد آن با ورزش است. میپرسید چگونه؟ ساده است؛ برخی از افراد ممکن است که تصور کنند شما باید ۹۳ گل بزنید و یا ۲۱۶ امتیاز بگیرید تا برنده بشوید اما هدف شما هیچ یک از دو مورد ذکر شده نیست؛ بلکه شما فقط می خواهید جام قهرمانی را از آن خود نمایید و به عبارت دیگر مسیری را که برای خود تعیین نموده اید تا آخرین مرحله دنبال کرده و در طول راه منحرف نشوید.
بنابراین باید هم تیمیهای خود را انتخاب کنید، هم جوان و هم مسن. این کار را آنقدر انجام دهید تا تک تک آنها این فرصت را پیدا کنند که شوت بزنند و گل کنند. شاید یک فرد خاص به هیچ وجه نتواند گل بزند، اما اگر شما هیچ گاه به او اجازه این کار را ندهید، ممکن است ناراحت و مضطرب شود. پس اشکالی ندارد برای یک بار به نتیجه بازی فکر نکنید و به او نیز اجازه شوت زنی بدهید.
آیا شبکهسازی تجاری اینقدر ساده و واضح است؟
البته که نه؛ در ورزش هویت هم تیمیها و تیم رقیب کاملا روشن است و هدف هر دو گروه به طور کامل از پیش تعیین می شود، میتوان گفت یک طرف سفید است و طرف مقابل سیاه و جایی برای شک و شبهه وجود ندارد. اما در عرصه کار و تجارت، در بهترین حالت ممکن همه چیز خاکستری به نظر میرسد. در حقیقت هم تیمیها به راحتی میتوانند تبدیل به رقبا شوند. در ورزش تیم ها قرارداد میبندند، اما در تجارت قرارداد شما در روزنامهها بسته میشود و ممکن است روزی تبدیل به خنجری بر علیه خودتان شود.
یکی دیگر از تفاوتهای عمده این است که ورزشکاران تمام سال تمرین میکنند تا بتوانند در لیگهای پایان سال شرکت کنند. اما کسب و کار برای یک فصل معین صورت نمیپذیرد. البته درست است که شرکت ها در پایان هر فصل و همچنین در انتهای سال مالی، نتایج بدست آمده را بررسی میکنند اما بر اساس تئوریها، کمپانیها باید هر لحظه نسبت به عملکرد و خط مشی کلی ارزش و اهمیت قائل باشند. به همین دلیل تنها بزرگان و با تجربه ها میتوانند در این روند پر تنش زنده باقی بمانند و برخی افراد سست عنصر تصمیم میگیرند مسیر زندگی خود را تا حد امکان از این چالش ها دور نگه دارند، و بازی را شروع کنند که مهارت کافی در آن را داشته باشند.
گمراه شدن
آیا انسانها خودخواهانه برخورد میکنند؟ خوب باید گفت به طور آگاهانه این کار را انجام نمیدهند، بلکه این خصیصه در ذات آن نهفته است. به هر حال باید زنده بمانند! درست مثل گفته داروین: “قانون جنگل”. این امر برای بسیاری از افراد سرلوحه تمام تلاش هاست به همین دلیل چنین افرادی هیچ گاه متوجه نمیشوند که چرا شما باید به کسی کمک کنید. آنها تصور میکنند که شما این کار را برای تصاحب موقعیت شغلیشان، پول و مال آنها انجام میدهید. یا شاید برای بدست آوردن همه آنها! اما نه اینطور نیست.
شما اندیشههای بزرگتری را در سر میپرورانید. و میدانید که برای رسیدن به آنها باید تا آنجا که میتوانید به مردم خدمت کنید. شاید ایدههای خوبی برای کار داشته باشید اما تا زمانی که آنها را عملی نکنید هیچ گاه به رشد و شکوفایی نخواهید رسید.
حال اگر شخصی در عرصه کاری از شما پیشی گرفت، تکلیف چیست؟ میتوانم بگویم که تعداد کارهایی که قادر به انجام آن هستید، بی شمار است. با غبطه خوردن و اظهار ناراحتی فقط نسخه از بین بردن خودتان را میپیچید. بهترین کاری که میتوانید انجام دهید این است که رویدادهای تلخ را به عنوان یک تجربه و یا درسی که هرگز فراموش نخواهد شد، نگهداری کنید و به راه خود در مسیر موفقیت ادامه دهید.
جالب ترین نکته این است که اگر آن افراد مجددا شما را ملاقات کنند، از دیدنتان متعجب میشوند و تلاش میکنند تا بفهمند چه نقشه ای برایشان در ذهن خود کشیده اید. شما باید فقط در مسیر خوشبختی خود گام بردارید، به زندگی شیرین خود ادامه دهید و اجازه دهید دیگران نیز از زندگی شان لذت ببرند. رفتار بخشش آمیز شما به اندازه کافی آنها را خجالت زده میکند.
مدیریت خواستهها!
اولین چیزی که باید به ذهن بسپارید این است که شما برای کمک به مردم کار میکنید و بله، باید در این راه “نام خود را جاودانه” کنید. اما پیش از اینکه بیش از حد از خود راضی شوید و در مقابل انجام این امور انتظار داشته باشید تا ماه و خورشید را در دستانتان قرار دهند، مطمئن شوید که دنبال کار آنها هستید و به اندازه کافی اعتماد به نفس دارید. در غیر اینصورت هیچ چیز نخواهید بود جز یک وعده تو خالی.
در نتیجه اگر میخواهید آخر ماه یک فیش حقوقی ثابت داشته باشید و به دنبال کار خود بروید، باید بگویم که شبکه سازی تجاری اصلا به درد شما نمیخورد. اما اگر دوست دارید که “محرک و پر انگیزه” باقی بمانید، تلفن همراهتان دائما در حال زنگ زدن باشد، و صندوق پیام های اینترنتی پر از نامه باشد، به انجام این کار ادامه دهید.
همه این حرفها در مورد چیست؟
چه سوال خوبی. ما همانطور که تجربیات مختلف را با شما در میان میگذاریم و شما را تشویق به کمک کردن مینماییم، باید این را هم بگوییم که شما جزء گروه نجات نیستید. همه چیز مربوط میشود به موقعیت شغلی. اینکه شما تا چه حد توانایی باز کردن درهای بسته را دارید. میان آشنا بودن با یک شرکت و رازدار یک شرکت بودن فرق بسیار زیادی وجود دارد.
چیزی که لازم است: شهرت، توانایی جلب توجه و اعتماد دیگران، ایجاد انگیزه در آنها برای سرمایهگذاری، و برخورد مناسب با مقامات ارشد. البته جای تاسف است؛ چرا که بسیاری از بازرگانان جوان به هیچ وجه شانس قرار گرفتن در چنین جایگاه و سمتی را پیدا نمیکنند.
تمام قواعد و ضوابط صنفی در این امر خلاصه میشود که شما به جوان ترها نیز اجازه شرکت بدهید، و آنها را با پیچ و خمهای مختلف آشنا کنید. اما اگر تصور میکنید که میتوانید به راحتی از آنها سبقت بگیرید و آنها را از مسیر بازی حذف کنید، باید بگویم که بهتر است این کار را کنار بگذارید و برای خود شغل بهتری پیدا کنید.
کارت ویزیت داشته باشید!
داشتن کارت به نوبه خود حائز اهمیت است، اما این کارت ها عملا کاربرد خاصی ندارند. بله در بعضی مواقع اتفاق میافتد که شما نیاز مبرم به آنها پیدا میکنید اما در اکثر موارد بهتر است زمانی که شخص خاصی را ملاقات میکنید سریعا کارت خودتان را از جیبتان در نیاورید (مانند خیلی از تازه کارها). شما میخواهید با گفتار و عقاید خود بر روی طرف مقابل تاثیر بگذارید، نه با طراحی و جنس کارت. زمانی که صحبتهای شما در نظر او جالب به نظر برسند او انگیزه پیدا میکند تا شما را بیشتر بشناسد … و دوست دارد هر چه سریعتر این کار انجام پذیرد، اجازه دهید تا او از شما در خواست کارت کند نه اینکه خودتان بلافاصله کارتتان را تقدیم او کنید. در این مرحله او ابتدا خودش کارتش را در اختیار شما قرار می دهد و شروع میکند به معرفی خود. و اگر شما او را پیش از معارفه میشناختید و او شما را نمیشناخت، این امر یک امتیاز برای شما محسوب میشود و میتوانید از همان آغاز خود را برنده میدان بدانید.
مردم را با خود شریک کنید!
تصور میکنیم که شما به اندازه کافی کارت تجاری جمع کردید، و با افراد متفاوتی ارتباط برقرار کردید؛ حال نوبت به انجام چه کاری میرسد؟ آیا پشت میز خود مینشینید و همه چیز را برای خودتان نگه میدارید یا اینکه داراییها را با دیگران تقسیم میکنید؟
نگه داشتن همه چیز برای خود، نه تنها در کوتاه مدت هیچ سودی به شما نمیرساند بلکه از گسترش شبکه شما نیز جلوگیری میکند. روی این تئوری کار کنید: شما افراد مختلفی را از مراکز متفاوت میشناسید و حالا باید کاری کنید تا آنها هم با یکدیگر آشنا شوند. زمانی که این کار صورت پذیرد، شبکه شما نیز گسترش پیدا خواهد کرد. حال، چه سود دیگری عاید شما میشود؟ همه متوجه میشوند که شما فرد انسان دوستی هستید و قصد کمک کردن به دیگران را دارید.
جمع بندی!
تعداد کمی هستند که توانایی انجام کارهای بزرگ را دارند. و حتی افراد کمتری هستند که میتوانند با روسای شرکتهای مختلف در یک اتاق بنشینند، دیدگاههای خود را عرضه کنند، و برای یک کار بزرگ برنامه ریزی نمایند.
اگر شما بتوانید توجه مقامات ارشد را جلب کنید و آنها را نسبت به سرمایهگذاری و یا خرید محصولات خود مشتاق کنید، آنها به طور حتم خوشحال میشوند تا شما را در کنار خودشان نگه دارند. و این یعنی تجارت شبکه ای؛ درآوردن کارت و تقدیم کردن آن به آنها کاری را از پیش نمی برد، زیرا آنها روزانه بیش از ۱۰۰ عدد از این کارت ها را از افراد مختلف دریافت میکنند. کاری کنید تا آنها از شما سوال کنند: “تو چه کسی هستی؟”
مربوط به مردم میشود!
این نوع تجارت در کنار مردم معنا پیدا میکند. شما برای آنها و در کنار آنها کار میکنید. دیگران اصلا دوست ندارند شما وقتشان را با وعده های توخالی هدر دهید. در نتیجه آنها را به نشستهایی دعوت کنید که بتوانند با افرادی ملاقات کنند که مدتها در انتظار دیدن آنها بوده اند.
متواضع باشید!
همه کارها را تنها به خاطر شخص خودتان انجام ندهید. زمانی که من در مدرسه درس میخوانم، اطرافم پر بود از افراد خودخواه. آنها در همه جا هستند. حتی همین حالا که مشغول خواندن این مقاله هستید ممکن است تعداد زیادی از آنها در اطراف شما باشند. آنها همه جا پراکنده شده اند و شما هیچ کاری در این رابطه نمیتوانید انجام دهید. اما همیشه به خاطر داشته باشید که اگر گاه گاهی فداکاری کنید، هیچ چیز از دست نخواهید داد. این کار در دراز مدت نتایج مطلوبی را برای شما به همراه دارد.
از همه چیز سود ببرید!
مطمئن باشید که کاری که در حال انجام دادن آن هستید برای شما سود و منفعت دارد. مردم را بشناسید و راههای کسب و کار را یاد بگیرید و فقط به این دلیل که خودتان را جزء مقامات ارشد تصور میکنید به دیگران نگویید سرم شلوغ است. توانایی شما از روی نتایجی که بدست میآورید، محک زده می شود بنابراین از روی هوش و ذکاوت تصمیم بگیرید و بگذارید دیگران شما را از روی مدارک و نتایج بدست آمده، قضاوت کنند.
دیدگاهتان را بنویسید